بسم الله الرحمن الرحیم
دوش دیدم که کسی با چمدانی پر را ز سر کجل کرده وبا ریش دراز پرسه می زد دم نونوایی وبا حسرت وآه زیر لب زمزمه می کرد که به به چه عجب بوی خوشی عطر جانبخش کباب است ویا طارم اعلاست برنجش که چنین مست شده عالم وعامی زبخارش وعجب خیره برآن سوخته نان بود گشنگی طاقت وی برده ونان را چو کباب برگ همی دید شاطر از گوشه چشمش نظری بر کچل مفلس بی پول بیافکند وصدا کرد که چند تا
مفلس از هول عدد گفتن وپو لخواستن شاطر تِ تِ تِ کرد وجواب داد که صد تا نه نه ده تا نه نه هیچ چی همه از خنده دل خویش گرفتند ولی کچل قصه ما دست درون جیب سوراخ کت کهنه خود کرده ویک کاغذ تا خورده برون کرده وگفت : این چک از کیست که افتاده کنار صف نانواییتان بود همگی خیره برآن دست شدند و کسی هیچ نگفت. مبلغش یکصد و پانزده میلیون ناقابل همگی می گفتند خوش به حال حامل