شعری از کتاب شمشیر و جغرافیا آخرین اثر محمد کاظم کاظمی
هر که از چشمه جدا ماند، لجن پرور شد
هر که نان پاره پذیرفت گداییگر شد
هر که تنها شداز این جاده پی غولان رفت
هر که رهتوشه جدا کرد به ترکستان رفت
نان مفت آمده ننگ دهن است ای مردم
این روایت سندش خون من است ای مردم
...
هفت خوان آن که در این دور و زمان خواهد خورد
هفت پیمانه منت پی آن خواهد خورد
هفت رنگ آنکه در این برهه بدل خواهد کرد
هفت تعظیم به هفتاد دغل خواهد کرد
ما نمی خواهیم نان در گرو جان بخشند
جوز پوچی که کریمانه به طفلان بخشند
سیب دندان زده با هر که رسد بذل کنند
روغن ریخته را نذر ابولفضل کنند
نیم خورده است از این کوزه نخواهم نوشید
آب حق است به دریوزه نخواهم نوشید.