کاروان شب و روز در حرکت بود و زمان کمی برای استراحت توقف می کرد.
افراد سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته بودند اما اشتیاق رسیدن به شهر و دیار و
نجات از کمین دزدان و راهزنان آنها را به حرکت سریعتر وا می داشت . در این کاروان
افرادی بودند که راه را بلد بودند اما راهنما و فرمانده یک نفر بود هر چند گاهی
بین راه بلدها و راهنما اختلاف نظرهایی مثل اینکه کجا اطراق کنیم یا چقدر آب
برداریم پیش می آمد اما به هر حال حرف راهنما عملی می شد و بقیه اطاعت می کردند تا
اینکه یکی از آنها با راهنما اختلاف نظر زیادی پیدا کرد تاجاییکه با خود گفت من هر
چه می گویم او مخالف است چند نفر هم که با این راه بلد صمیمی تر بودند او را تحریک
به مخالفت جدی کردند آنها به او می گفتند که مگر تو راه را بلد نیستی ؟پس نیازی به
راهنمایی او نداری تو راه خود را برو او هم راه خود را می رود.
و اینچنین شد که او اعلام کرد من از راه دیگری حرکت خواهم کرد
کاروانیان متحیر شدند که او چرا چنین تصمیمی را گرفته است دلسوزان و حتی سایر راه
بلدها هم او را از این کار نهی کردند و آن را خطرناک توصیف کردند اما هر چه اصرار
و هشدار بیشتر می شد انکار و لجاجت این فرد هم بیشتر می شد تا اینکه اعلام کرد من
ازراهی می روم که نزدیکتر و بهتر است هر کس می خواهد می تواند با من بیاید .
کاروان دو دسته شد وعده ای همراه راه بلد که اکنون برای خود یک
راهنمای مستقل شده بود از راهی دیگر رفتند .این عده با خود فکر کردند که این هم
راه را بلد است پس فرقی نمی کند بالاخره به مقصد می رسیم وشاید هم زودتر
رسیدیم.چند نفری هم که از راهنما دل خوشی به خاطر امر و نهی هایش نداشتند با کمال
میل با این گروه همراه شدند.
سایر کاروانیان وقتی به شهر رسیدند سراغ دوستانشان را گرفتند تا
ببینند آیا آنها رسیده اند یا خیر اما هیچ کس از آنها خبری نداشت روزها گذشت ولی
باز هم خبری نشد تا اینکه بعد از مدتی یکی از آنها با لباس پاره و خونین درحالیکه
رمق راه رفتن نداشت وارد شهر شد .او خبر آورد که در میان راه دزدان راه را بر ما
گرفتند و اموال ما را غارت کرده و هر که مقاومت کرد کشتند و تعدادی که باقی ماندند
در راه از گرسنگی و تشنگی مردند.و وقتی با تعجب مردم مواجه شد گفت هر چند در میان
ما افراد قدرتمندی بودند اما چون تعداد ما کم بود نتوانستیم مقاومت کنیم و آنهایی که راهنمای ما
را بر جداشدن تشویق می کردند خود همدست راهزن ها بودند و در حقیقت آنها ما را به
سوی راهزن ها بردند.
الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب
جدا شده از مردم نصیب شیطان می شود همانطور که گوسفند جدا شده از گله
نصیب گرگ می شود (نهج البلاغه خطبه 127)
نزدیک به یک سال بودکه یکی از دوستانم در مرکزی که افرادی با تفکرات سازمان مجاهدین و جبهه مشارکت حضور داشتند مشغول کار شده بود این حضور در این محل کار و گفتگو و رابطه دوستانه با این افراد موجب تغییر نگرش نسبت به نظام و دولت و جریان حاکم شده و در انتخابات نمود کاملی یافت اما او که زمینه خانوادگی و آموزشی متفاوتی داشت خود به این تغییر نگرش اعتراف کرد و بعد از یک گفتگوی کوتاه در زمینه مسایل بعد از انتخابات تصریح کرد که بسیار بد بین شده ام از او نپرسیدم به چه کسی و چه جریانی چون از سخنانش روشن بود که به نظام و دولت و شورای نگهبان و هر کسی که در جبهه مخالف موسوی و کروبی قرار دارد بد بین شده است
برایم عجیب نبود وبه او هم گفتم که من نیز زمانی در این فضا قرار گرفته ام وبسیار بیشتر از او. هنوز دوستان قدیمی من در این فضا گرفتارند شاخصه اصلی این فضا بد بینی و سوء ظن است اما نه به کفار و دشمنان قسم خورده بلکه به کسانی که در حزب مخالف آنها قرار دارند آنها کاری به آمریکا و انگلیس ندارند نه از این جهت که دشمنی آنان مسلم است بلکه از این جهت که دشمنی نزدیک تر و آشکار تر را روبروی خود می بینند از نظر برخی از دوستانم بی بی سی ورادیو فردا و رادیو آمریکا از صدا وسیمای ما معتبرتر هستند چون این خبرگزاریها خبرهای مطلوب آنها را زودتر و صریحتر و داغتر به گوششان می رساند
ظاهرا شاخصه کلی جریان چپ منفی گرایی و سیاه نمایی اکثریت حاکم است و من اینرا با تمام وجودم حس کرده ام
اکنون جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین و مجمع روحانیون مبارز و طیف گروههای چپ همه مواضعی را دنبال می کنند و از نظام مطالباتی دارند که با اکثریت حاکم مخالف و با سخنان مقامات آمریکایی و انگلیسی همسوست آنها بدون اینکه درباره غربیها موضعگیری روشنی داشته باشند از مهندسی آرا سخن می گویند و تقلب و دروغ و ....حتی آشوبها وتیراندازیها و آتش زدن اتوبوسها و مساجد را علی رغم اینکه همه در خیل معترضان به انتخابات قرار دارند را به اکثریت حاکم نسبت می دهند و ترجیح می دهند آمریکا را از دخالت در این آشوبها تبرئه کنند هر چند مسئولان امنیتی آن به بودجه 400میلیون دلاری اختصاص یافته اعتراف کرده باشند و دخالت رسانه ها و خبرگزاریهای آنها قابل اثبات باشد
آنها شورای نگهبان را از قدیم الایام قبول نداشته اند گاهی بر سر نظارت استصوابی بحث می کرده اند و گاهی آنها را متهم به طرفداری از یک جریان در انتخابات می کرده اند گاهی به نصایح امام به اعضای شورا استناد می کرده اند اما هرگز نظرات امام را به صورت جامع دراین باره ندیده اند
سخن در شاخصه های این جریان بسیار است اما همه بریک شاخصه تاکید دارند سوء ظن نسبت به اکثریت حاکم