بالاتر از سیاهی
در عملیات بیت المقدس در عرض یک هفته پنج بارمحل استقرار تیپ ولی عصر عجل الله تعالی فرجه را عوض کردند خسته شده بودیم لب به اعتراض گشودیم ورفتیم سراغ حسن باقری گفتیم : امکانات نداریم .دیگر به هیچ وجه از محل فعلی تکان نمی خوریم هر چه می خواهد بشود مگر بالاتر از سیاهی هم رنگی هست .
گفت : بله هست !بالاتر از سیاهی سرخی خون شهید است که روی زمین ریخته می شود آب سرد روی بدنم ریخته باشند ،بدنم شروع کرد به لرزیدن سعی کردم چیز د یگری بگویم گفتم : امکانات نیست !ما قوه محرکه می خواهیم او با همان لحن گفت : قوه محرکه
شما خون شهید است. بعد هم کمی امید واری داد واز موقعیت در جنگ حرف زد. از آن لحظه هر وقت یاد حرفهای حسن باقری می افتم بدنم سرد سردمی شود انگار مثل آن لحظه آب سرد روی بدنم ریخته اند.
عقلانیت و معنویت
در یکی از وبلاگها مطلبی دیدم در مورد معنویت وعقلانیت و مدرنیزم نویسنده براین عقیده بود که مدرنیزم دین سنتی را با عقلانیت سنجیده و پالایش کرده وآنچه پذیرفتنی باقی مانده معنویت است همچنین به نظر نویسنده : در عقلانیت مدرنیزم جایی برای تعبدنیست چون تعبد با استدلال متعارض است . تمام گزاره های دینی قابل نقد و بررسی هستند. به نظر وی دین سنتی کارکردهای خود را در گذشته داشته و اکنون آنرا از دست داده است و آنچه اکنون به آن نیاز داریم معنویت است نه دین سنتی .نویسنده متافیزیک دین را تلویحا خرافات شمرده واز کمرنگ شدن آن در مدرنیزم و عقلانیت ابراز خرسندی کرده بود
آنچه در بالا گذشت خلاصه مقاله و بلکه ایدئولوژی نویسنده بود .
با خواندن مقاله سوالات زیادی برایم پیش آمد ووقتی دوباره مقاله را خواندم و مدتی فکر کردم نکته های نگفته ای را از نوشته برداشت کردم .
به نظرم رسید نویسنده عالم غیب ، خدا ، ملائکه مدیر و کاتب ،اراوح ، امام غایب عجل الله تعالی فرجه ،معاد ،و امثال این چیز ها را جزو متافیزیک دین و طبیعتا خرافات می داند
ظاهرا از این مقاله این نتیجه گرفته می شود که هیچ قانون دینی نباید در جامعه اجرا شود چون دین ایدئولوژیک کارکرد خود را از دست داده است .
نتیجه دیگر (در ضمن تصریح نویسنده )اینکه انسان اگر نمازمیخواند نباید به امید اخرت باشد بلکه باید در همین جا نتیجه اش را ببیند والا خود را بی دلیل خسته کرده است .اما آیا مراجعه به متخصص غیر عاقلانه است ؟
ایا عاقلانه است چیزی را که ندیده ایم یا نفهمیده ایم انکار کنیم؟عقل حسگرا و تجربه محور چقدر انسان را شناخته تا برای دردهایش نسخه بپیچد ؟
اجمالا بگویم که این چنین انسانی مسلمان نیست چون اسلام یعنی تسلیم و تعبد .
پاسخ تفصیلی را بخواست خدا بزودی تقدیم خواهم کرد .
ما در زندگی خود با افراد مختلفی ارتباط بر قرار می کنیم با سلایق مختلف ونظرات گوناگون مثل کارمند بانک ،راننده تاکسی صاحب مغازه ،همسایه، دوست، فامیل ،همکار، وحتی غریبه ها. برای ما مهم است که آنها نسبت به ما چه نظری داشته باشند .آیا مارا فردی خوش اخلاق بدانند یا نه؟ شخصی منظم وبا وقار یا بی نظم وجلف ،انسانی محترم بدانند یا معمولی وناشناس این میل که می توان آنرا میل به ستایش نامید بر رفتار ما تاثیر زیادی دارد ما دوست داریم دیگران مارا انسانی مثبت ودارای صفات خوب بدانندپس رفتار خود را با نظرات آنها متناسب می کنیم. با توجه به سلیقه های مختلف افرادهر گز نمی توان
اولا: نظر همهه را به خود جلب کرد
وثانیا: نظر همه را درست دانست حتی اگر با هر کسی به دلخواه او بر خورد کنیم باز متهم به نفاق ودورویی می شویم اگر کسی در بر خورد هایش مزاح کند وبخندد عده زیادی اورا خوش اخلاق وعده ای هم اورا انسانی سبک وبی شخصیت واگر در روابط خود با دیگران جدی باشد وکم حرف بزند عدهای اورا انسانی با وقار وشخصیت وصف میکنند وعدهای هم اورا به کبر سرزنش می کنند اگر کسی به مسایل دینی ازقبیل نماز اول وقت ،غیبت نکردن ،حجاب وحیا توجه کند عده ای اورا مومن ومعتقد می دانند وعدهای وهم اورا انسانی خشک و متعصب اگر این شخص با زنی نا محرم شوخی کند برای نماز اول وقت عجله نکند وبرای حرف زدن محدودیتی نداشته باشد گروهی اورا سهل انگار ولا ابالی وعده ای اورا انسانی اجتماعی می داننداینها واقعیت های زندگی اجتماعی ماست اما کدام سلیقه سالم وکدام رفتار درست است تا از آن پیروی کنیم
تاثیر پذیری مااز سخنان دیگران گاه به حدی است که می دانیم نظر طرف مقابل غلط است اما برای جلب نظر او به رفتار غلط رو می آوریم واز رفتار صحیح خود دست می کشیم وحقیقت این است که باید بعضی وقتها نظر غلط دیگران را محترم شمردوبه آن توجه کرد اما تا کجا ؟
به قول علیرضا قزوه : خدایا به ما اسلام ناب امریکایی عطا کن تا از هر اتهامی مبرا باشیم
لطفا شما هم نظر خود را بنویسید
بنام خدا
یک واقعیت وچند پرسش
روزگاری فضای وادقان پر بود از هیاهوی مسجدی وضد مسجدی ..اکثر قریب به اتفاق مردم یا مسجدی بودند یا ضد مسجدی .هر کس به گروهی وابسته بود وعلاقمند وبرای تقویت آن تلاش می کرد فعالیت های فرهنگی اقتصادی وتخریبی به مدد رقابت رونق زیادی داشت،اما با گذشت زمان وروی کار آمدن نسل جدید،بازی روزگار ودست اجل دیگر از آن فعالیت ها خبری نیست.تابستانها جوانها فقط فوتبال بازی می کنند.نشریات روستا هم سالنامه شده است.مراسم مذهبی در طول سال بسیار کم رنگ وضعیف وایام خاص مذهبی هم رونق گذشته را ندارد.هر چند هنوز عده ای تلاش می کنند این اختلاف را حفظ کنند اما اکثریت می خواهند اتحاد برقرار شود عده ای به خاطر اینکه می دانند اتحاد یعنی نابودی طرف مقابل وعده ای (اکثرا جوانها )بر این عقیده اند که اختلاف موجب هدر رفتن سرمایه ها وتلف شدن عمر انها ست.
1- اولین ومهمترین وقابل تامل ترین سوال اینکه آیا اختلاف در وادقان خوب است یا بد ؟
2- آیا این اختلاف بر سر سلیقه وخط است وسابقه تاریخی دارد یا بر سر مسأله ای مهم وسرنوشت ساز و منطقی است ؟
3- آیا می توان ازگذشته ها چشم پوشید وبدون توجه به آنچه رخ داده دست دوستی داد ویا اینکه باید از گذشته ها چشم پوشید وبا نگاه به آینده دست دوستی داد ؟
4- آینده پیش روی وادقان چیست وچگونه باید باشد وچه کسی می تواند وباید آنرا ترسیم وعملی کند ؟
نویسنده به دنبال القای مطلبی نیست فقط می خواهد اهل مطالعه را به اند یشه وادارد وبر این اعتقاد است که حقیقت روزی آشکار خواهد شد چه وادقان روستایی آباد باشد با امکانات مادی ونیروی انسانی کارامد یا ده کوره ای خراب با باغهای خشکیده وقبرستانی آباد اما پاسخ درست به این سؤالات به آشکار شدن حقیقت وترسیم آینده ای مطلوب برای وادقان کمک زیادی می کند.