بسم الله الرحمن الرحیم
دوش دیدم که کسی با چمدانی پر را ز سر کجل کرده وبا ریش دراز پرسه می زد دم نونوایی وبا حسرت وآه زیر لب زمزمه می کرد که به به چه عجب بوی خوشی عطر جانبخش کباب است ویا طارم اعلاست برنجش که چنین مست شده عالم وعامی زبخارش وعجب خیره برآن سوخته نان بود گشنگی طاقت وی برده ونان را چو کباب برگ همی دید شاطر از گوشه چشمش نظری بر کچل مفلس بی پول بیافکند وصدا کرد که چند تا
مفلس از هول عدد گفتن وپو لخواستن شاطر تِ تِ تِ کرد وجواب داد که صد تا نه نه ده تا نه نه هیچ چی همه از خنده دل خویش گرفتند ولی کچل قصه ما دست درون جیب سوراخ کت کهنه خود کرده ویک کاغذ تا خورده برون کرده وگفت : این چک از کیست که افتاده کنار صف نانواییتان بود همگی خیره برآن دست شدند و کسی هیچ نگفت. مبلغش یکصد و پانزده میلیون ناقابل همگی می گفتند خوش به حال حامل
پسری می گفت : با دختری رابطه سکس بر قرار کردم بعد از اینکه از خانه ما رفت نامه ای برایم فرستاد که در آن نوشته بود : به جامعه بیماران ایدز خوش آ مدی
بنام خدا
از موسیقی تا اندیشه
راننده آخرین مسافر دانشجوی خود را که ظاهری مذهبی داشت سوار کردوبه راه افتاد با گذاشتن سی دی داخل پخش ماشین روبه دانشجو پرسید با موسیقی که مشکلی نداری ؟
دانشجو گفت :اگه خاموشش کنید ممنون میشم
راننده گفت: موسیقی مجازه . جوان گفت: برام فرقی نمی کنه سعی می کنم هیچ موسیقی گوش ندم حتی موسیقی مجاز .
یکی از مسافرها گفت: بذار حال کنیم بابا این حرفها چیه ؟
راننده از دانشجو پرسید : چیزی را که اسلام حلال کرده دیگه چرا حرام می کنید؟
دانشجو گفت : اولا اسلام براحتی حلال نکرده ، گفته حرام نیست اما توصیه کرده گوش نکنید چون ضرر داره . ثانیا خیلی ا زموسیقی ها معلوم نیست حرامه یا حلال مثل آبی که معلوم نیست میکروب وبا داره یا نه .دلیل های دیگه هم دارم که گوش نکنم اما شما مجبور نیستید به خاطر من از موسیقی لذت نبرید من پیاده میشم تا شما راحت باشید .
راننده برای اینکه مسافر خود را ناراحت نکرده باشد موسیقی را قطع کرد ولی دوباره رو به دانشجوکرد وپرسید : مثلا موسیقی چه ضرری داره ؟
مسافری که از قطع موسیقی ناراحت بود گفت :هیچ ضرری نداره موسیقی غذای روح آدمه تو این زمونه گرونی وشلوغی وهزار بدبختی دیگه اگه آدم موسیقی گوش نکنه ناراحتی اعصاب می گیره ،دیوونه میشه .
جوان دانشجو گفت : پاسخ این سؤال راحت نیست چون ما خیلی چیزها را ضرر نمی دونیم و از خیلی از واقعتها بی اطلاعیم مثل روح ،عالم ملکوت . نمی دونیم موسیقی با روح ما چکار می کنه.
مسافر معترض گفت ول کن بابا این اراجیف را .جوان روبه راننده کردوادامه داد: شنیدید میگن پیر در خشت خام چیزی می بینه که جوان در آیینه نمی بینه. این مثل درسته یعنی چیزهایی هست که ما حتی تصورش را هم نمی کنیم در حالیکه وجود داره وبرای بعضی ها مثل روز روشنه .شما فرض کنید دونفر وارد جنگلی ناشناخته میشن یکی ازاین دونفر دانشمند وباتجربه ودیگری جوانی معمولی . وسط جنگل به درخت میوه عجیبی می رسن این درخت میوه ای داره که به هیچ میوه ای شباهت نداره مرد دانشمند به جوان همراه میگه این میوه خاصیت باور نکردنی داره اگه از این میوه بخوری بعد ازپنجاه دقیقه درسرت احساس سنگینی می کنی کمی هم دل درد می گیری اما ده دقیقه بعد نشاط ونیروی زیادی بدست می آری ، می تونی وزنه های چند تنی بلند کنی، صدها کیلومتر با سرعت خیلی زیاد بدوی، دوست داری کارهای سنگین رابه تو بسپارن وتو با سرعت اونها را به بهترین وجه انجام بدی خلاصه یک سوپر من میشی اما این اثریه شرط داره واون اینکه قبل ازخوردن این میوه به اثر اون اعتقاد داشته باشی .
حالا اگه شما جای اون جوان می بودید چی می گفتید؟
راننده به فکرفرورفت .مسافر معترض گفت : چرنده! چون تا کسی چیزی را با چشماش نبینه یا با حواسش احساس نکنه نمی تونه با ور کنه و به اون اعتقاد داشته باشه. راننده گفت نه همه چیز این طور نیست ما خدا روقبول داریم در حالیکه نمی تونیم اون را ببینیم ولی باور کردن این فرضی که شما می گی خیلی دشواره .
دانشجو ادامه داد اون جوان هم همین حرف رومیزنه(( باور کردنش دشواره)) . اما فرض کنید واقعیت داشته باشه واون میوه این خاصیت معجزه آسا را داشته باشه اگر این جوان خواسته باشه ازین خاصیت بهره مند بشه راهش چیه؟ تنها یک راه باقی می مونه(( تکیه نکردن به حواس وبکار بستن عقل ))باید از دانش دانشمندان وعلمایی که روح وبیماریهای روح را می شناسن کمک گرفت. اون جنگل مثل زندگی دنیای ماست . درخت طوبی که میگن در این عالم هم هست اما شرط استفاده از میوه اون اعتقاد کامل به حقیقت درخت طوبی هست. بهشت در همین دنیا هم هست اما شرط لذت بردن از اون ایمان به خدا وبهشت وجهنمه ، ایمانی که نتیجه اون عمل صالح باشه .
این مثال را برا این زدم که بگم برای فهمیدن ضرر موسیقی باید عقل را بکار گرفت ونباید دنبال درد وبیماری جسمی گشت چون موسیقی برای روح ضرر داره نه برای جسم واینکه بعضی میگن موسیقی غذای روحه حرف درستی نیست .غذای روح برای رشد روحه اما موسیقی موجب رشد روح نیست .موسیقی همان قدر غذای روحه که تریاک غذای جسم
صحبت جوان که به اینجا رسید تلفن همراه مسافر معترض شروع به پخش موسیقی کرد اما مسافر به آن توجهی نکرد .راننده گفت : چرا تلفن را جواب نمیدی ؟مسافر گفت : بذار حال کنیم بابا این حرفهاچیه .
بسم الله الرحمن الرحیم
صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
یاابن الحسن
تا کی صدایت بزنیم وجوابی نشنویم ،تا کی شاهداین همه بی عدالتی وفساد باشیم ودل خون شویم وتورا صدا بزنیم؟
تا کی صدای خرد شدن استخوانهای برادران فلسطینیمان را زیر چکمه های صهیونیستها بشنویم ودستمان بسته باشد که لا اقل سنگی بزنیم ؟
شنیده ام در اخر الزمان شیعیان ایرانی در فلسطین سران یهودی را بی سر می کنند تا کی تیغ بر تیغ کشیم ودندان بر دندان بساییم ؟
ای قائم ما منتظریم وزخم دار سقیفه ونینوا ومدینه ودمشق ویقین داریم که می ایی پس پیشانی بند هایمان را اماده کرده ایم وچشم درراه جمعه موعود افق را به نظاره نشسته ایم
مدعی گوید که با یک گل نمی اید بهار من گلی دارم که دنیارا گلستان می کند
ارادت
تــمام هســتیمان را رهــین لطـف تویـیم عنایتی کن ومارا به دست خود بنواز
قلم به عشق تورقصد زبان ثنای توگویـد تمام شمع تو گشتم مرا بسـوز وبسـاز
دگر نه یاد کس آرم نه دل به غیر توبندم مکن ز گردن من بــند بــندگی را باز
بـه شــامگــاه ضــلالـت اگر کنی یـادم به شاهــراه طریقت مرا رسـانی باز
تورا طلب کنم امشب به لطف خود بپذیر بود که این دم آخر مرا شوی دمسـاز
بنام خدا
یک واقعیت وچند پرسش
روزگاری فضای وادقان پر بود از هیاهوی مسجدی وضد مسجدی ..اکثر قریب به اتفاق مردم یا مسجدی بودند یا ضد مسجدی .هر کس به گروهی وابسته بود وعلاقمند وبرای تقویت آن تلاش می کرد فعالیت های فرهنگی اقتصادی وتخریبی به مدد رقابت رونق زیادی داشت،اما با گذشت زمان وروی کار آمدن نسل جدید،بازی روزگار ودست اجل دیگر از آن فعالیت ها خبری نیست.تابستانها جوانها فقط فوتبال بازی می کنند.نشریات روستا هم سالنامه شده است.مراسم مذهبی در طول سال بسیار کم رنگ وضعیف وایام خاص مذهبی هم رونق گذشته را ندارد.هر چند هنوز عده ای تلاش می کنند این اختلاف را حفظ کنند اما اکثریت می خواهند اتحاد برقرار شود عده ای به خاطر اینکه می دانند اتحاد یعنی نابودی طرف مقابل وعده ای (اکثرا جوانها )بر این عقیده اند که اختلاف موجب هدر رفتن سرمایه ها وتلف شدن عمر انها ست.
1- اولین ومهمترین وقابل تامل ترین سوال اینکه آیا اختلاف در وادقان خوب است یا بد ؟
2- آیا این اختلاف بر سر سلیقه وخط است وسابقه تاریخی دارد یا بر سر مسأله ای مهم وسرنوشت ساز و منطقی است ؟
3- آیا می توان ازگذشته ها چشم پوشید وبدون توجه به آنچه رخ داده دست دوستی داد ویا اینکه باید از گذشته ها چشم پوشید وبا نگاه به آینده دست دوستی داد ؟
4- آینده پیش روی وادقان چیست وچگونه باید باشد وچه کسی می تواند وباید آنرا ترسیم وعملی کند ؟
نویسنده به دنبال القای مطلبی نیست فقط می خواهد اهل مطالعه را به اند یشه وادارد وبر این اعتقاد است که حقیقت روزی آشکار خواهد شد چه وادقان روستایی آباد باشد با امکانات مادی ونیروی انسانی کارامد یا ده کوره ای خراب با باغهای خشکیده وقبرستانی آباد اما پاسخ درست به این سؤالات به آشکار شدن حقیقت وترسیم آینده ای مطلوب برای وادقان کمک زیادی می کند.
منم که ضربت دستم به بیخ گوشتان خوردست
منـم که انـتهای نگاهـم به کهکــشان خوردست
غـلط شنیده اید کـه رحمـان به صلح می خواند
صـلای دعوت شیـطان به گوشــتان خوردست
گــذر کـنـــیـد ازیـــن مســــتی بــدون شــراب
شمــا که بانگ خیــانت به نامتــان خــوردست
گــذشت ورفـت خــزان و حکومت ســرد شما
صـدای پـای بهـاران به گوشمـــان خوردسـت
تمــام وســعت دیــدم بــــرای دیــدن دوســـت
همان که برق نـگاهش به عاشقان خوردست